
عشق و جادو پارت5


رمز پارت بعدی mika
به هر حال من کسی نیستم که چیزی رو توی دلم نگه دارم😒
بعلاوه دازای بجز من معشوقه های دیگه ای داره😶
خب بهش میگم 🙊
چـ : آی😥
آ : بله 😯
چـ : نظرت چیه که معشوقه ی من بشی😀
آ : چ چ چیی😱
#آی
باورم نمیشه ناکاهارا چویا داره به من پیشنهاد میده 😳💓
یعنی قبول کنم ؟💖👀
وایی خدا من چم شده😣
#چویا
چند لحظه انگار تو فکر فرو رفته بود پس رفتم نزدیکش🗿
#آی
به خودم که اومدم دیدم چویا پیشم وایساده🚶
آ : من واقعا نمیتونم الان تصمیم بگیرم 😢
چـ : پس شمارتو بده 👀👄
آ : **********✏
#آی
دیگه کم کم باید میرفتم سر کارم 👗👒
وقتی رسدم به روبی همه چیزو گفتم 💭
(روبی دوست صمیمی شه)
ر : جدی میگیییی بهتر از این نمیشه برات خیلی خوشحالم💞😁
ر : حالا من میخوام یچیزی بهت بگم😬
آ : چی😗
ر : منم با دازای ام😬
آ : جدیییییی اینکه خیلی خوبه💝
ر : اوهوم 👻
مربی : برید سراغ تمرین دخترا 👯
آ ، ر : چشم👥
#آی
من تصمیمو گرفتم قبول میکنم😍
اونطور که روبی گفت امشب پارتیه شاید چویا هم بیاد😮
# چویا
به دازای گفتم خوشحال شد📱📫📩
درسته که ما همیشه معشوقه ی هم بودیم ولی مثل همیشه پشت هم بودیم🌌
ناگهان دیدم برام پیام اومد 📲
آی بود قبول کرده بود گفتم برای قراره اول پارتی چطوره؟🙉🙊
گفت عالیه و یه جایی رو سراغ داره👀💗
به دازای گفتم انگاری اونم معشوقه ی جدید داشت و به همون پارتی میومد 👨💞👩
به پارتی رفتیم و.........