
رمان جدیدمون ( جنون عشق )

خب خب سلام این داستان انیمه ای نیست
عاشقانست ، طنز و مدرسه ای
درباره ی یه دختر به اسم دریا و دوستش (اکیپشون)
پارت یک این رمان بزودی!
خب خب سلام این داستان انیمه ای نیست
عاشقانست ، طنز و مدرسه ای
درباره ی یه دختر به اسم دریا و دوستش (اکیپشون)
پارت یک این رمان بزودی!
خوش حال میشم حمایت کنید 😊
برو ادامه🐌
#آی
خب بهتره برام برای پارتی لباس بگیرم👗👘👚
وارد مغازه شدم و نگاهی به اطراف انداختم😶😲
چقدر لباس جدید؟! خدایا امروز روز شانسمه😆
هر بار میومدم لباسا قدیمی بودن😞😁
چشمم روی لباس قرمز رنگی افتاد 😍
بالاش خیلی خوش دوخت بود و کمرش باریک💃
کوتاه بود و میشد با جوراب شلواری تور پوشید💖
خریدمش و رفتم توی یه مغازه ی دیگه برای خرید صَندل👠
چشمم خورد به یه صندل قرمز خوش رنگ که با لباسم ست بود در نتیجه خریدمش 🎉
رفتم سراغ چیز های دیگه💫
انقدر مشغول خرید بودم که زمان از دستم در رفته بود⌚
ساعت 10:50 شب بود پس شامم و بیرون خوردم و رفتم خونه🍝🚗🅿
لباسامو عوض کردم و پریدم تو تخت و نمیدونم کی شد که خوابم برد😴
با صدای ساعت بیدار شدم امروز سر کار نمیرفتم پس نگران نبودم ساعت و خاموش کردم و دوباره به خواب نازم فرو رفتم 😬
وقتی پاشدم ساعت دو ظهر بود 😵
غذا سفارش دادم چون حال درست کردن نداشتم💳
شروع کردم و اول به حمام رفتم🚿💆
بعد از حدود نیم ساعت بیرون اومدم 👒
لباس پوشیدم و ناهار خوردم🍔🍟
ساعت 4 بود و 2 ساعت زمان داشتم که حاضرشم🕔
شروع کردم موهامو درست کنم به موهام حالتی دادم و مدل دادم💇👸
میکاپم رو کردم و لاک زدم💅💄
ساعت 5:30 شد لباسمو پوشیدم و گوشیمو تو کیفم گذاشتم📱
کفشم رو پوشیدم و منتظر چویا شدم 👠👫
#چویا
.........
ادامه در پارت بعدی 👋
خب خب سلام به همگی 👭
اولین روز زمستونیتون بخیر💟
بخاطر امتحان ها نتونستیم پا ت بدیم ولی الان پر قدرت اومدیم که ادامه بدیم💪🐈
قراره کناره رمان عشق وجادو یه رمان جدید هم آپلود بشه😆
به اسم جنون عشق 👀💛
نویسندش هم خودمم😌
(برای نویسنده شدن از بخش تنظیمات درخواست بدید😐)
بای👋
رمز پارت بعدی mika
به هر حال من کسی نیستم که چیزی رو توی دلم نگه دارم😒
بعلاوه دازای بجز من معشوقه های دیگه ای داره😶
خب بهش میگم 🙊
چـ : آی😥
آ : بله 😯
چـ : نظرت چیه که معشوقه ی من بشی😀
آ : چ چ چیی😱
#آی
باورم نمیشه ناکاهارا چویا داره به من پیشنهاد میده 😳💓
یعنی قبول کنم ؟💖👀
وایی خدا من چم شده😣
#چویا
چند لحظه انگار تو فکر فرو رفته بود پس رفتم نزدیکش🗿
#آی
به خودم که اومدم دیدم چویا پیشم وایساده🚶
آ : من واقعا نمیتونم الان تصمیم بگیرم 😢
چـ : پس شمارتو بده 👀👄
آ : **********✏
#آی
دیگه کم کم باید میرفتم سر کارم 👗👒
وقتی رسدم به روبی همه چیزو گفتم 💭
(روبی دوست صمیمی شه)
ر : جدی میگیییی بهتر از این نمیشه برات خیلی خوشحالم💞😁
ر : حالا من میخوام یچیزی بهت بگم😬
آ : چی😗
ر : منم با دازای ام😬
آ : جدیییییی اینکه خیلی خوبه💝
ر : اوهوم 👻
مربی : برید سراغ تمرین دخترا 👯
آ ، ر : چشم👥
#آی
من تصمیمو گرفتم قبول میکنم😍
اونطور که روبی گفت امشب پارتیه شاید چویا هم بیاد😮
# چویا
به دازای گفتم خوشحال شد📱📫📩
درسته که ما همیشه معشوقه ی هم بودیم ولی مثل همیشه پشت هم بودیم🌌
ناگهان دیدم برام پیام اومد 📲
آی بود قبول کرده بود گفتم برای قراره اول پارتی چطوره؟🙉🙊
گفت عالیه و یه جایی رو سراغ داره👀💗
به دازای گفتم انگاری اونم معشوقه ی جدید داشت و به همون پارتی میومد 👨💞👩
به پارتی رفتیم و.........
چـ : هوی دختر جون کسی نباید از این موضوع بویی ببره فهمیدی؟😒
آ : اوهوم
(از زبون آی)
چون عاشقش بودم قبول کردم بجای دازای پیشش باشم
اما دازای معشوقه ی اونه م م من چطور تونستم این کارو
کنم الان هم باعث خراب کردن یه رابطه شدم هم پردمو
از دست دادم😞
پاشدم برم به دازای زنگ بزنم که ببینم کی بر میگرده📱
درسته که من اسم دیگه ام دازای بود. چون فکر میکردن من پسرم 😟
(پایان )
بوقق بوقق
د : الو سلام آی کاری داری 💆
آ : سلام دازای کی بر میگردی؟ 🚉
د : این روزا بلیت گیر نمیاد فعلا باید خودتو جای من بزنی👤
د : چویا که موضوع رو نفهمید؟😠
چـ : بگو نه < با صدای آروم >
آ : نه نه نفهمید😅
د : خوبه 😌
آ : خدافظ👋
د : خدافظ👋
(از زبون چویا )
اون دختر واقعا خیلی س.ک.س.ی و ه.ا.ت بود👅
با دیدن بدن خوش فرمش تحریک میشدم و نمیتونستم
جلوی خودمو بگیرم👀
این خوب نیست فکر کنم عاشقش شدم ولی من معشوقه دارم😦
......
ادامه در پارت بعدی😃👋