
رمان عشق و جادو


سلام من نویسنده میکا هستم نویسنده ی برده سلطنتی
مدیر ممنوعش کرد و گفت ننویسش پس یک رمان جدید براتون آوردم
اسم این رمان عشق و جادو است
« آنچه در داستان خواهید خوند »
_حق نداری تنهام بزاری ناکاراها چویا حق نداری
با بالا رفتن صدای بوق دستگاه که خبر از افت ضربان قلب پسر بود دکتر ها به تکاپو افتادن و سعی میکردن ماسک اکسیژنی رو که چویا از صورتش فاصله داده بود دوباره روی صورتش بر گردونند.
دازای با عصبانیت به سمت معشوقش رفت و پرستار رو کنار زد:
_ این کارو باهام نمیکنی چویا،
این کارو باهام نمی...
صدای بوق دستگاه و خط صاف ضربان قلب، مرگ چویا رو با تلخی به سر دازای می کوبید ...
◜🎬عشق و جادو ;
╭┈┈─────┈┈
𖧵ֹ໋໋݊ Anime lovers 𓄹𓈒⸱࣭ 🦢 ִֶָ
╰┈┈─────┈┈
