رمان عشق و جادو

Any Any Any · 1402/9/10 12:03 · خواندن 1 دقیقه

سلام من نویسنده میکا هستم نویسنده ی برده سلطنتی

مدیر ممنوعش کرد و گفت ننویسش پس یک رمان جدید براتون آوردم

اسم این رمان عشق و جادو است 

 

 « آنچه در داستان خواهید خوند »

 

_حق نداری تنهام بزاری ناکاراها چویا حق نداری 
با بالا رفتن صدای بوق دستگاه که خبر از افت ضربان قلب پسر بود دکتر ها به تکاپو افتادن و سعی میکردن ماسک اکسیژنی رو که چویا از صورتش فاصله داده بود دوباره روی صورتش بر گردونند. 
دازای با عصبانیت به سمت معشوقش رفت و پرستار رو کنار زد:
_ این کارو باهام نمیکنی چویا،
این کارو باهام نمی...
صدای بوق دستگاه و خط صاف ضربان قلب،  مرگ چویا رو با تلخی به سر دازای می کوبید ...
◜🎬عشق و جادو ;
╭┈┈─────┈┈
𖧵ֹ໋໋݊ Anime lovers 𓄹𓈒⸱࣭ 🦢  ִֶָ
╰┈┈─────┈┈